عاشقانه
دوستان عزیز اگر وقت کردید رویه تبلیغات کلیک کنید بزارید کامل باز شه بعد ببندید ممنون از همگیتون نظر یادتون نره
 
 
دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:, :: 10:58 ::  نويسنده : ستایش
دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:, :: 10:54 ::  نويسنده : ستایش
دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:, :: 10:37 ::  نويسنده : ستایش

برای تویی که قلبم را شکستی می نویسم :

تویی که خاطراتت تنها امید زیستن برای من است

« همچنان دوستت دارم » می دانم که تو هیچگاه این جمله را درک نخواهی کرد

اما نمی دانم چرا شاید تو هنوز وسعت عشق مرا در نیافته ای

شاید تو هنوز نمیدانی که من چگونه دوستت دارم

 یادم می آید که می گفتی ساده باش حال ساده می گویم:  دوستت دارم

javahermarket



دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:, :: 10:36 ::  نويسنده : ستایش

تا حالا شده عاشق بشين؟؟؟

 

 

تا حالا شده عاشق بشين؟؟؟

 

 

 

ميدونين عشق چه رنگيه؟؟؟

 

ميدونين عشقق چه مزه اي داره؟؟؟

 

ميدونين عشق چه بويي داره؟؟؟

 

ميدونين عاشق چه شکليه؟؟؟

 

ميدونين معشوق چه کار ميکنه با قلب عاشق؟؟؟

 

مدونين قلب عاشق براي چي ميزنه؟؟؟

 

ميدونين قلب عاشق براي کي ميزنه؟؟؟

 

ميدونين ...؟؟؟

 

اگه جواب اين همه سئوال رو ميخواين! مطلب زير رو بخونين...خيلي جالب و آموزندس...

 

وقتي

 

يه روز ديدي خودت اينجايي و دلت يه جاي ديگه … بدون كه كار از كار گذشته و تو عاشق شدي

 

طوري ميشه كه قلبت فقط و فقط واسه عشق مي تپه ، چقدر قشنگه عاشق بودن و مثل شمع سوختن

 

همه چي با يک نگاه شروع ميشه

 

اين نگاه مثل نگاهاي ديگه نست ، يه چيزي داره که اوناي ديگه ندارن ...

 

محو زيبايي نگاهش ميشي ، تا ابد تصوير نگاهش رو توي قلبت حبس مي كني ، نه اصلا مي زاريش توي يه صندوق ، درش رو هم قفل مي كني تا كسي بهش دست نزنه.

 

حتي وقتي با عشقت روي يه سكو مي شيني و واسه ساعتهاي متمادي باهاش حرفي نمي زني ، وقتي ازش دور ميشي احساس مي كني قشنگترين گفتگوي عمرت رو با كسي داري از دست ميدي.

 

مي بيني كار دل رو؟

 

شب مي آي كه بخوابي مگه فكرش مي زاره؟! خلاصه بعد يه جنگ و

 

جدال طولاني با خودت چشات رو رو هم مي زاري ولي همش از خواب ميپري ...

 

از چيزي ميترسي ...

 

صبح كه از خواب بيدار ميشي نه مي توني چيزي بخوري نه مي توني كاري انجام بدي ، فقط و فقط اونه كه توي فكر و ذهنت قدم مي زنه

 

به خودت مي گي اي بابا از درس و زندگي افتادم ! آخه من چمه ؟

 

راه مي افتي تو كوچه و خيابون هر جا كه ميري هرچي كه مي بيني فقط اونه ، گويا كه همه چي از بين رفته و فقط اون مونده

 

طوري بهش عادت مي كني كه اگه فقط يه روز نبينيش دنيا به آخر ميرسه

 

وقتي با اوني مثل اينكه تو آسمونا سير مي كني وقتي بهت نگاه مي كنه گويا همه دنيا رو بهت ميدن

 

گرچه عشق نه حرفي مي زنه و نه نگاهي مي كنه !

 

آخه خاصيت عشق همينه آدم رو عاشق مي كنه و بعد ولش مي كنه به امون خدا

 

وقتي باهاته همش سرش پائينه

 

تو دلت مي گي تورو خدا فقط يه بار نيگام كن آخه دلم واسه اون چشاي قشنگت يه ذره شده

 

ديگه از آن خودت نيستي

 

بدجوري بهش عادت كردي ! مگه نه ؟ يه روزي بهت ميگه كه مي خواد ببينتت

 

سراز پا نمي شناسي حتي نميدوني چي كار كني ...

 

فقط دلت شور ميزنه آخه شب قبل خواب اونو ديدي...

 

خواب ديدي که همش از دستت فرار ميکنه ...

 

هيچوقت براش گل رز قرمز نگرفتي ...چون بهت گفته بود همش دروغه تو هم نخواستي فکر کنه تو دروغ ميگي آخه از دروغ متنفره ...

 

وقتي اون رو مي بيني با لبخند بهش ميگي خيلي خوشحالي که امروز ميبينيش ...

 

ولي اون ...

 

سرش رو بلند مي كنه و تو چشات زل ميزنه و بهت ميگه

 

اومدم بهت بگم ، بهتره فراموشم كني !

 

دنيا رو سرت خراب ميشه

 

همه چي رو ازت مي گيرن همه خوشبختيهاي دنيا رو

 

بهش مي گي من … من … من

 

از جاش بلند ميشه و خيلي آروم دستت رو ميبوسه ميذاره رو قلبش و بهت ميگه خيلي دوستت دارم وبراي هميشه تركت مي كنه

 

ديگه قلبت نمي تپه ديگه خون تو رگات جاري نميشه

 

يه هويي صداي شكستن چيزي مي آد

 

دلت مي شكنه و تكه هاي شكستش روي زمين ميريزه

 

دلت ميخواد گريه کني ولي يادت مي افته بهش قول داده بودي که هيچوقت به خاطر اون گريه نميکني چون ميگفت اگه يه قطره اشک از چشماي تو بياد من خودم رو نميبخشم ...

 

دلت ميخواد بهش بگي چقدر بي رحمي که گريه رو ازم گرفتي ولي اصلا هيچ صدايي از گلوت در نمياد

 

بهت ميگه فهميدي چي گفتم ؟با سر بهش ميگي آره!...

 

وقتي ازش ميپرسي چرا؟؟؟ميگه چون دوستت دارم!

 

انگشتري رو که تو دستته در مياري آخه خيلي اونو دوست داره بهش ميگي مال تو ...

 

ازت ميگيره ولي دوباره تو انگشتت ميکنه ...ميگه فقط تو دست تو قشنگه...

 

بعد دستت رو محکم فشار ميده و تو چشمات نگاه ميکنه و...

 

بعد اون روز ديگه دلت نميخواد چشمات رو باز نمي كني

 

آخه اگه بازشون كني بايد دنياي بدون اون رو ببيني

 

تو دنياي بدون اون رو مي خواي چي كار ؟

 

و براي هميشه يه دل شكسته باقي مي موني

 

 

دل شكسته اي كه تنها چاره دردش تويي...


javahermarket



دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:, :: 10:30 ::  نويسنده : ستایش

ازش نخواستم که بمونه     

      اخه فکر نمیکردم که نمونه        

خیال میکردم نگفته هامو از توی چشام میخونه

 بهش نگفتم دوستش دارم    

   آخه فکر نمیکردم کم بیارم     

فکر نمیکردم این قدر ساده قلبمو پیشش جا بذارم

اما... الان.... دیره ...   

         دیگه... خیلی دیره......  

javahermarket



دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:, :: 10:26 ::  نويسنده : ستایش

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


عمیق ترین درد زندگی:

 

 

دل بستن به کسی که هرگز به او نمی رسی...

 

 

رسم زمونه:

 

 

تو چشم می زاری من قایم می شم تو یکی دیگه رو پیدا میکنی

 

خدا...کمکم کن................

javahermarket



جمعه 4 آذر 1390برچسب:, :: 18:42 ::  نويسنده : ستایش

پروردگارامن درکلبه ی حقیرانه ی خودچیزی دارم که تودرعرش کبریایی نداری  من چون تویی دارم وتوچون خودنداری

javahermarket



جمعه 4 آذر 1390برچسب:, :: 18:34 ::  نويسنده : ستایش

 

خداوندا ،

ازتو نخواسته ام تو به من عطا میكنی ،پس از چه كسی بخواهم كه به من عطا كند؟



خداوندا ،

تو را نخوانده ام و تو پاسخم می دهی ، پس چه كسی را بخوانم كه پاسخم دهد ؟



خداوندا ،

زاری نكرده به درگاهت ، بر من مهربانی میكنی ، پس نزد چه كسی زاری كنم كه بر من مهربانی كند ؟



بارالها ،

آن سان كه دریا را برای موسی شكافتی و نجاتش دادی ،

از تو میخواهم كه بر محمد (ص)و آل او درود فرستی

و مرا از تنگناهایی كه در آن گرفتار شده ام وارهانی و مرا ازگشایش و فرج زودرس بهره مند كنی ، به فضل رحمتت ای مهربان ترین مهربانان .



آمین یا رب العالمین

 

 

 

 

javahermarket



جمعه 4 آذر 1390برچسب:, :: 18:34 ::  نويسنده : ستایش

خداوندا ،

ازتو نخواسته ام تو به من عطا میكنی ،پس از چه كسی بخواهم كه به من عطا كند؟



خداوندا ،

تو را نخوانده ام و تو پاسخم می دهی ، پس چه كسی را بخوانم كه پاسخم دهد ؟



خداوندا ،

زاری نكرده به درگاهت ، بر من مهربانی میكنی ، پس نزد چه كسی زاری كنم كه بر من مهربانی كند ؟



بارالها ،

آن سان كه دریا را برای موسی شكافتی و نجاتش دادی ،

از تو میخواهم كه بر محمد (ص)و آل او درود فرستی

و مرا از تنگناهایی كه در آن گرفتار شده ام وارهانی و مرا ازگشایش و فرج زودرس بهره مند كنی ، به فضل رحمتت ای مهربان ترین مهربانان .



آمین یا رب العالمین

 

 

 

javahermarket



جمعه 4 آذر 1390برچسب:, :: 14:4 ::  نويسنده : ستایش

 

بزن باران ، بزن بر دل که محتاجم به باریدن

بزن تا  اشک چشمانم ، در آمیزند  با دیدن

بزن بر من ، بشوی از تن ، غبار خستگی ها را

بزن تا جان بگیرم من ، که بیمارم  ز  خشکیدن

بزن باران که بی تابم از این عشق و پریشانی

بزن تا شاید از عشقم ، ببینم عشق و خندیدن

بزن تا دل شود سیراب از این عطشانی و هر دم

بگوید من شدم  آزاد  از  این  ترس  و  هراسیدن

بزن بر آتش عشقم ، خنک کن  این  دل سوزان 

که این طوفان  بیفزاید ، به  شعله های  نالیدن

بزن ، این عشق پنهانی  نشاید در نهان  گفتن

بزن باران ، بزن  بر دل  که  محتاجم  به  باریدن

 

 راستی از دل من چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟

 

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ

javahermarket



جمعه 4 آذر 1390برچسب:, :: 14:3 ::  نويسنده : ستایش

باید فراموشت کنم !!!!!!!!!!!!!!

چندیست تمرین می کنم !!!!!!!!!!!!!

من  می توانم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ می شود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آرام تلقین می کنم

حالم ،  نه اصلا خوب نیست

شاید بعد بهتر شود

فکری برای این دل آرام غمگین می کنم

باور ندارم می روی و برنمی گردی همین !!!!!!!!!!!!!

خود را برای درک این مسئله ، صد بار تحسین می کنم

کم کم ز یادم  بروی  !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

این جمله  را با تلخی اش صد بار تلقین می کنم

javahermarket



جمعه 4 آذر 1390برچسب:, :: 14:1 ::  نويسنده : ستایش

http://www.3jokes.com/gallery/main.php?g2_view=core.DownloadItem&g2_itemId=4123

خدایا ! در این  لحظات  سخت که برایم شبیه جان دادن است ، مرا دریاب که جز تو مأمنی مرا نیست ، خدایا ! میخواستم دردم را به عزیزت بگویم همو که تو او را محرم اسرارم کردی ، ولی او کلبه احزان  مرا « کسی » نامید ، مگر من  حرم امن خود را به غیر از عزیز تو  به روی کسی گشوده ام  و اگر از او ناامید شوم  تو خوب میدانی  به در دیگری رو نخواهم کرد . با دل خونین اما لب خندان رفتم ، خدایا ! چه صادقانه میخواستم دردم را بگوییم ولی نشد. از هر دری گفتم ولی نشد ، من دردم را بازگرداندم از پیش عزیز تو و اکنون به درگاه خودت آوردم واگر از خزانه غیب خود مرا در نیابی از این همه درد که بندهای بدن  مرا از هم گسسته خواهم مرد.

javahermarket



جمعه 4 آذر 1390برچسب:, :: 13:59 ::  نويسنده : ستایش

بهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comبهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

 در پی جای خالی آغوشم به دنبال  تو  میگردم که نگاهت  ،  نفس ات  ،  برایم بوی خدا را دارد.
همه جانت  مهتاب ،  مست آلوده به عشقی  اما !! در پی انکار مکرر هستی ، بی صدا اما نه !! همه جانت  فریاد ، همه روحت  بی تاب !! من به دنبال تو میگردم که تقدس زنگاهت جاریست .
حسرت و سوختن وآه چه سود؟  ؟؟  دل من  تنگ شده ،  تا خدا خواهم رفت ،  درپی دیدارت ،  سر به افق خواهم کوفت ، اشک وآه و سخن وناله چه سود... آیا تو خودت  می آیی ؟

javahermarket



جمعه 4 آذر 1390برچسب:, :: 13:58 ::  نويسنده : ستایش

خدایا دیگر شوق نوشتن ندارم

اصلا من برای چه کسی می نویسم؟

چه کسی قدر این احساس پاک مرا میداند ؟

چه کسی این واژه های پرحس وحال  مرا میخواند ؟

من دگر خسته شدم ،  دل من پیر شده

او که چهره اش در ذهن من تبدیل به یک سایه شده

وقتی می گویم دل من تنگ شده 

وقتی می گویم همین امشب سری بزن

خدایا چه کسی می خواند ؟

خدایا به چه کسی می گویم ، به خودم

یا به او؟؟؟؟

خدایا او شعر مرا می خواند ؟

دل او تنگ شده ؟؟؟ 

javahermarket



جمعه 4 آذر 1390برچسب:, :: 13:55 ::  نويسنده : ستایش

من پذیرفتم شکست خویش را

پندهای عقل دور اندیش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است

این دل درد آشنا دیوانه است

می روم شاید فراموشت کنم

با فراموشی هم آغوشت کنم

می روم از رفتنم دل شاد باش

از عذاب دیدنم آزاد باش

گر چه تو تنهاتر از من می روی

آرزو دارم ولی عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را

تلخی برخوردهای سرد را

javahermarket



درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عاشقانه و آدرس setayesh67.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان