عاشقانه دوستان عزیز اگر وقت کردید رویه تبلیغات کلیک کنید بزارید کامل باز شه بعد ببندید ممنون از همگیتون نظر یادتون نره |
|||
دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:, :: 19:40 :: نويسنده : ستایش
پاي بارون
این روزها باران بوی عطر تن تو را می دهد که در آغوشم میکشی... رد لب هایت که وجودم را لمس می کنن... تمام غصه های عالم را که در وجودم نشسته پاک می کنن...
تنهایی هایم را در کوچه باغ های خزان زده بی احساسی رها کردم... پر از روزهای با تو بودن شده ام...
یاد اولین دوست دارمت و شرم بعد بی انتهای تو... یاد اولین بوسه ات و شرم بی انتهای من...
یاد شب های دو نفره و روزهای باهم بودن...
هنوز هم مثل همون ثانیه های اول عاشقیم و مجنون...
من مجنون و تو لیلا... من فرهاد و تو شیرین... من بیژن و تو منیژه... من عاشق و تو معشوق...
این روزهایم را برایم به زیبایی داری نقش و نگار می دهی... نقش و نگار بودنت... نقش و نگار خودت... نقش و نگار...
این روزها همه وجودم تشنه تو هستن... تشنه مهربانی ات... تشنه نگاه قشنگت... تشنه... تار و پود وجودم با تو گره خوردن... نظرات شما عزیزان: يك شب خوب تو آسمـون،يك ستـاره چشمـك زنون،خنديد و گفت كنـارتم تا آخرش تـاپـاي جون،ستاره قشنگي بود،آروم و ناز و مهربون،ستاره شد عشـق منو منم شدم عـاشـق اون،اما زياد طول نكشيد،عشق من و ستاره جون،ماه اومد و ستاره رو دزديد و برد نامهربون،ستاره رفت،با رفتنش منم شدم بي هم زبون،حالا شبـا به ياد اون چشم ميدوزم به آسمـون،پس كي ميياي ستـاره جـون...؟
سلام عزیزم.من وبلاگتو پیوند کردم.اگه میشه شما هم وبلاگ منو پیوند کن.
مرسی
موضوعات آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند نويسندگان |
|||
|