عاشقانه دوستان عزیز اگر وقت کردید رویه تبلیغات کلیک کنید بزارید کامل باز شه بعد ببندید ممنون از همگیتون نظر یادتون نره |
|||
شنبه 29 مهر 1391برچسب:, :: 23:32 :: نويسنده : ستایش
قلبم را شکستی اما صدای فریادم را نشنیدی. چه بی صدا شکست قلبی که عاشق تو بود. چه بی ریا گذشت لحظه هایی که به عشق تو بود. قلب شکسته ای که زیر پاهایت بود را ندیدی ، صدای شکستن قلبم چه بی صدا بود. صدای ناله دلم چه بی نوا بود ، درد دلهای ناگفته در دلم چه بی زبان بود. قلبم را به بازی گرفتی اما نمیدانستی که بازی سرشکستن دارد . چه با هیاهو به قلبم آمدی و چه آرام از قلبم رفتی ، هنگام آمدنت عاشقانه با من درد دل میکردی و هنگام رفتنت تنها با یک سکوت به صدای گریه هایم گوش میکردی. تصویر رفتنت بر روی قلب شکسته ام نقش بسته ، و آواز رفتنت در فضای غمگین صحنه عشق پیچیده. آنگاه که صحنه عشق خالی از تصویر تو است ، دل من نیز در پی فرار از دام تنهایی است. باور میکنم که اسیرم ، اینبار اسیر تنهایی . اما باور نمیکنم که رفته ای و بار سفر را بسته ای ، و شعر جدایی را برایم نوشته ای و لای کتاب قصه عشقمان گذاشته ای. چه قصه تلخی بود ، قبلا آن را خوانده بودم اما باور نکرده بودم ، نمیدانستم سرنوشت ما نیز مانند یک قصه تلخ است. قلبم را شکستی اما رنگ التماس چشمهایم را ندیدی ، آن شعر عاشقانه ای که به عشق تو سروده بودم را نخواندی. صحنه عشق را خالی کردی و تصویر رفتنت را همراه با یک قلب شکسته جا گذاشتی. نظرات شما عزیزان:
موضوعات آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند نويسندگان |
|||
|