عاشقانه
دوستان عزیز اگر وقت کردید رویه تبلیغات کلیک کنید بزارید کامل باز شه بعد ببندید ممنون از همگیتون نظر یادتون نره
 
 
چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 20:30 ::  نويسنده : ستایش
چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 20:28 ::  نويسنده : ستایش

امتحان عشق

درجلسه امتحان عشق

!!!من مانده ام ویک برگه ی سفید

یک دنیاحرف ناگفتنی

....یک بغل تنهایی ودلتنگی

درد دل من دراین کاغذکوچولوجانمیشد

...دراین سکوت بغض الود

!!!قطره کوچک هوس سرسره بازی میکند           

وبرگه ی سفیدم

!!!عاشقانه قطره رادراغوش میگرفت

...عشق تونوشتنی نیست

دربرگه ام کناره ان قطره

!!!یک قلب کوچک میکشم

وقت تمام است

....برگه هابالا....

javahermarket



چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 20:23 ::  نويسنده : ستایش
چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 4:14 ::  نويسنده : ستایش

http://img4.dreamies.de/img/571/b/w1ngzvpexi.gif

***تنها بودن بهتر از گدایی عشق است***

javahermarket



چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 4:13 ::  نويسنده : ستایش
چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 4:9 ::  نويسنده : ستایش
سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, :: 1:15 ::  نويسنده : ستایش

شب را دوست دارم به خاطر

 

                                           سکوتش

 

سکوت را دوست دارم به خاطر

 

                                            آرامشش

 

آرامش را دوست دارم به خاطر بودنش در

 

                                                       تنهایی

 

تنهایی را دوست دارم بخاطر بودنش در 

 

                                                          عشق

و

 

عشق را دوست دارم به خاطر

 

                                                          دوست داشتنش


 

تنها سکوت

از امروز تا فرجام این احتضار تنها سکوت خواهم کرد

 

با سکوتم سخن خواهم گفت، قصه خواهم گفت.

 

با سکوتم مهربانی خواهم کرد و خواهم بخشید.

 

با سکوتم تنها هستم،آسوده و سبکبال.

 

با سکوتم پاک می مانم و . . .

 

با سکوتم عاشق می شوم.

 

چه سخن ها در این سکوت است که در هیچ گفتگویی نگنجد.

 

با سکوت چه عجیب می توان مهر ورزید و دوست داشت که با هزاران

 

"دوستت دارم" پر از ریا نتوان.

 

با سکوت چه زیبا می توان زشتی ها را ندید؛ یا بهتر بگویم: چه زیبا می توان زشتی ها را زیبا دید، که زشتی و زیبایی در دریچه نگاه ما است

 

که زشت یا زیبا می شوند

 

!آه! که چه موهبت شگفت انگیزی است سکوت

 

با سکوتم "او"ی خویش را فقط در خویشتن نگاه می دارم.

 

با کسان و ناکسان از او سخن نمی گویم؛

 

که می دانم که سکوتم از گفتارم بر گوش آن بیگانگان گویاتر است.

 

با سکوتم به خود می بالم.

 

که بالیدن مرا حاجت به گوش دیگران نیست، ولی به سکوت، آری، هست با سکوتم با خویشم. خویشتن خویش را یافته ام. با داشتن آن دیگر چه می خواهم؟ مگر نه هرچه آغاز، هرچه پرواز و هرچه عشق از این خویشتن آغاز می شود

 

با سکوتم به تنها پرواز کردن عادت می کنم و چه آسودگی و رهایشی است در این تنهایی! چه شکوهی دارد وقتی تنها به دیدار او می روی.

 

این سکوت چه عجیب پرواز تو را آسان می کند و تو را از هرچه دام و قفس است می رهاند. از هرچه آلودگی پاک می کند و از هرچه تعلق آزاد.

 

اصلا سخن گفتن برای چه است؟ چرا باید بگویم؟ چه باید بگویم؟ با که بگویم؟ مگر از عشق می توان سخن گفت؟

 

اصلا چرا باید عشق را به زبان آلود؟ مگر نه عشقی که به زبان آید،

 

عشق نمایی بیش نیست که مدعیان بی عشق به آن می بالند!

 

چه پاک و بی ریا و آینه واری تو ای سکوت

 

وگرنه صادقانه ترین سلام ها سلام هایی است که با نگاه خویش می کنیم؟

 

مگر نه هرچه گفتن و سخن و کلام و بحث و مجادله است، کم یا زیاد به چاشنی ریا آمیخته است؟

 

 

 

 


عشق واقعی...


مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند.



زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم.


مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره.


زن جوان: خواهش میکنم ، من خیلی می ترسم.


مرد جوان: خوب، اما اول باید بگی که دوستم داری.


زن جوان: دوستت دارم، حالا میشه یواش تر برونی.


مرد جوان: منو محکم بگیر.


زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری.


مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری، آخه نمیتونم راحت برونم، اذیتم میکنه.



روز بعد ، واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود: برخورد موتور سیکلت با

 ساختمان حادثه آفرید. در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت

 رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت. مرد جوان از

 خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود. پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با

 ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار

 دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند. دمی می آید

 و بازدمی میرود. اما زندگی غیر از این است و ارزش آن در لحظاتی تجلی

 می یابد که نفس آدمی را می برد.


شاد بودن، تنها انتقامی است که میتوان از زندگی گرفت . ارنستو چه گوارا


 

 


من همونم




 

من همون تنهاترینم که دلم رو به عشق تو سپردم

 

تو همون امید بودنی که به امید تو هنوز نمردم

 

من همون خیلی دیوونم که همیشه عاشقت میمونم

 

تو همون معشوق نابی که روز و شب اسمتو میخونم

 

من همون خسته ترینم که دیگه طاقت دوریتو ندارم

 

تو همونی که آرزومه دست تو دست گرم تو بذارم

 

من همون دریای دردم که میخوام دورت بگردم

 

تو همونی که اگه بخندی منم با خنده هات میخندم

 

من همون عاشق ترینم که اگه بخوای واست میمیرم

 

تو همون فرشته نجاتی که یه روز میای و نمیذاری من بمیرم

 

من همون بدون ماهم که حتی ستاره هم ندارم

 

تو همون ماه و ستارم که با تو دیگه هیچی کم ندارم


 

 


javahermarket



سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, :: 1:9 ::  نويسنده : ستایش

برای تو می نویسم...

برای تويی كه تنهايی هايم پر از ياد توست...

برای تويی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست ...


برای تويی كه احسا
سم از آن وجود نازنين توست ...

برای تويی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...

برای تويی كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است...

برای تويی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردی...

برای تويی كه وجودم را محو وجود نازنين خود كردی...

برای تويی كه هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است...

... تويی كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است برای

برای تويی كه قلبت پـا ك است ...

برای تويی كه در عشق ، قـلبت چه بی باك است...

برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است...

برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است...

برای تويی كه غمهایت معنای سوختنم است...

برای تویی که آرزوهایت آرزویم است...

کارت پستال های عاشقانه

javahermarket



سه شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 23:53 ::  نويسنده : ستایش

براي عشق تمنا كن ولي خار نشو.

براي عشق قبول كن ولي غرورت را از دست نده.

براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو.

براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه.

براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن.

براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير.

براي عشق وصال كن ولي فرار نكن.

براي عشق زندگي كن ولي عاشقانه زندگي كن.

براي عشق بمير ولي كسي رو نكش.

براي عشق خودت باش ولي خوب باش

 

javahermarket



دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 23:50 ::  نويسنده : ستایش

 

 

باران که می بارد تو می آیی            باران گل، باران نیلوفر                    
    باران مهر و ماه و آئینه               باران شعر و شبنم و شبدر      


باران که می بارد تو در راهی            از دشت شب تا باغ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز             با ابر و آب و آسمان جاری
 
 




غم می گریزد، غصه می سوزد        شب می گدازد، سایه می میرد
تا عطرِ آهنگ تو می رقصد              تا شعر باران تو می گیرد


از لحظه های تشنه ی بیدار             تا روزهای بی تو بارانی
غم می کشد ما را و می بینی         دل می کشد ما را تو می دانی

 

javahermarket



دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 23:48 ::  نويسنده : ستایش

عشقم دوست دارم خیلی زیاد

javahermarket



درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عاشقانه و آدرس setayesh67.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان