عاشقانه دوستان عزیز اگر وقت کردید رویه تبلیغات کلیک کنید بزارید کامل باز شه بعد ببندید ممنون از همگیتون نظر یادتون نره |
|||
جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:27 :: نويسنده : ستایش
بخند...گریه کنشايد لحظه اي کوتاه بتوني بخندي...لبخند بزن..هر چند کوتاه..هر چند دلت پر غصه اس..ولي بخند..شايد لحظه اي که لبخند رو لبته فراموش کني..دل دل دل درموندتو...واي که چقدر دلت گرفته..اما اونو ببين ..مي خنده..شايد ندوني واسه چي..اما تو هم به خنده ي اون بخند..هر چند دلت پر غصه اس..فکر کن..شايد همه چي مي تونست خيلي سخت تر از اين بشه..هر چند دلت پر غصه اس..اما همه ي اينا هم مي تونه باعث لبخند تو بشه..لبخند بزن..از روي رضايت..خوشحال باش..هر چند لحظه اي کوتاه..اما اشکاتو پنهون نکن..هيچ وقت..هر وقت دلت گرفت..هر وقت مثل الان دلت پر غصه شد..اشک بريز..گريه کن ..بدون واهمه..مثل من..تو خلوت خودت..اما يادت نره که لبخند بزني..هر چند براي لحظه اي کوتاه..هر چند دلت پر غصه اس جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:24 :: نويسنده : ستایش
سلام. امیدوارم حال همه دوستامون خوب باشه جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:23 :: نويسنده : ستایش
گنجشک و خدا روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت، فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان اين گونه ميگفت: ميآيد، من تنها گوشي هستم كه غصههايش را ميشنود و يگانه قلبيام كه دردهايش را در خود نگه ميدارد و سر انجام گنجشك روي شاخهاي از درخت دنيا نشست. فرشتگان چشم به لبهايش دوختند، گنجشك هيچ نگفت و خدا لب به سخن گشود: "با من بگو از آنچه سنگيني سينه توست". گنجشك گفت: لانه كوچكي داشتم، آرامگاه خستگيهايم بود و سرپناه بي كسيام. تو همان را هم از من گرفتي. اين توفان بي موقع چه بود؟ چه ميخواستي از لانه محقرم كجاي دنيا را گرفته بود؟ و سنگيني بغضي راه بر كلامش بست. سكوتي در عرش طنين انداز شد. فرشتگان همه سر به زير انداختند. خدا گفت: ماري در راه لانه ات بود. خواب بودي. باد را گفتم تا لانهات را واژگون كند. آنگاه تو از كمين مار پر گشودي. گنجشك خيره در خدايي خدا مانده بود. خدا گفت: و چه بسيار بلاها كه به واسطه محبتم از تو دور كردم و تو ندانسته به دشمنيام بر خاستي. اشك در ديدگان گنجشك نشسته بود. ناگاه چيزي در درونش فرو ريخت. هاي هاي گريههايش ملكوت خدا را پر كرد. جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 22:59 :: نويسنده : ستایش
گفتم ای ساده دل ، ساده فراموشش كن
تا كجا چشم بدین جاده ، فراموشش كن
دست بردار از او ، خاطره بازی كافی است
فرض كن گل نفرستاده فراموشش كن
مردمان نگهش قله نشینند هنوز
دل كه در دره نیافتاده فراموشش كن
گفتم این تكه غزل را بفرستم نزدش
دل ولی گفت نشو ساده فراموشش كن
به شما بر نخورد پای غزل بود و شكست
اتفاقی است كه افتاده فراموشش كن جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 22:57 :: نويسنده : ستایش
عشق بهترین پدیده ی هستی و نایابترین گوهر گران بهاست که دنیا به خاطر آن بنا شده است. چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 1:33 :: نويسنده : ستایش
♥ من عشق را در تو تورا در دل دل را در موقع تپیدن و تپیدن را به خاطر تو دوست دارم♥
♥ من غم را در سکوت سکوت را در شب شب را در بستر و بستر را برای اندیشیدن به
♥ من بهار را به خاطر شکوفه هایش و زندگی را به خاطر زیباییش
♥ من دنیا را به خاطر خدایش خدایی که تورا خلق کرد دوست دارم.♥
چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 1:28 :: نويسنده : ستایش
تقدیم به صاحب چشمانی که آرامش قلب من است و صدایش دلنشین ترین ترانه من است. از بودنت برایم عادتی ساختی که بی تو بودن را باور ندارم چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوب تر شد که دنیای من شدی همیشه بدان که تا ابد دوستت دارم.
چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 1:26 :: نويسنده : ستایش
عشقت در قلب من و عطر مهربانیت همیشه در وجودم جاریست سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 17:18 :: نويسنده : ستایش
سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 16:55 :: نويسنده : ستایش
من و تو هر دوعاشق حالا بهم رسیدیم تو سختیایه دنیا از هم نبریدیم خدا برای این عشق مدیونتم تا جون دارم قدرشو میدونم موضوعات آخرین مطالب پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |