عاشقانه دوستان عزیز اگر وقت کردید رویه تبلیغات کلیک کنید بزارید کامل باز شه بعد ببندید ممنون از همگیتون نظر یادتون نره |
|||
پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 12:5 :: نويسنده : ستایش
هيچ گاه چشمانت را براي کسي که معني نگاهت را نمي فهمد
گريان مکن . پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 12:0 :: نويسنده : ستایش
چشمانم را می بندم و تو را در کنار خود می بینم. نمیدانم این چه نیروئی ست پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 10:30 :: نويسنده : ستایش
منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم در چشمانت خیره شوم پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 1:10 :: نويسنده : ستایش
چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 23:43 :: نويسنده : ستایش
یه لحظم فک نکردی زندگیم زندونه بی تو
یه لحظم فک نکردی چی ازم می مونه بی تو
نخواستی واسه عشقم توی قلبت جا بذاری
واسه موندن کنارم رو غرورت پا بذاری
یه ذره با دل من راه بیای چیزی نمی شه
یه کم بیشتر اگه کوتاه بیای چیزی نمی شه
تو عادت داری از بالا ببینی روزگارو
نفهمی و برنجونی دلای آدمارو
تو عادت داری چشماتو ببندی روی دنیام
جواب هر سوالم رو بدی با نه، نمی خوام
یه ذره با دل من راه بیای چیزی نمی شه
یه کم بیشتر اگه کوتاه بیای چیزی نمی شه چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 23:32 :: نويسنده : ستایش
بی وفایی کن وفایت می کنند ، با وفا باشی خیانت می کنند مهربانی گرچه آیینه ی خوشیست ، مهربان باشی رهایت می کنند . . .
خواهم رفت ، نخ چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 23:27 :: نويسنده : ستایش
تنها بهانه بودنم ماندن تو بود !!
تو بودی که امید می دادی به دل نا امیدم ! تو بودی که می ساختی قصر خوشبختی را در شهر متروک قلبم ! تو بودی که لحظات را برایم شیرین می کردی ! تو بودی تمامی بودنم … حال نیستی !!! و من مثل پرستوی عاشق هجرت میکنم! “از قلب یخ بسته عشق تو” می دانم … من همان تک برگ زرد و خزان زده ام ! که به التماس ماندن بر روی شاخه ی حضورت تحمل کردم بادهای سرد “کینه ها و طنعه ها را” وحال مانند برگهای دیگر که افتادند بر زمین نیستی می افتم بر زیر پای ” عابران جدید زندگیت” غرورم میشکند و دم بر نمی آورم تا زندگیت مانند زندگیم “خزان نشود” دستان پاییزیت را رها می کنم تو آزادی ولی من… همچنان در بند نگاهت می مانم با خاطراتت
چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 23:9 :: نويسنده : ستایش
اونی که از چشای تو حسرت انتظار تو هوای عشق پاک تو یه دیوونه شده..... منم!!!!!!! چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 22:58 :: نويسنده : ستایش
از وقتی که رفتی چشمم به راهیه که رفتی پس کی بر میگردی عشقم؟....
کاش یه روز برسه که صبح وقتی از خواب بیدار میشم خودتو در آغوش گرفته
باشم نه خاطراتت رو.....
کاش میدونستی این دل بهونه گیرم که اینروزا بیشتر بهانه گیر شده چقدر
هوای دیدنت رو کرده....
کاش میتونستیم به جای اینهمه بهانه گیری یه کم به فکر دیگری هم میبودیم
کاش .کاش.کاش
خیلی به بودنت نیاز دارم.به بودنت در کنارم به نوازشات به بوسه هات...
فردای لعنتی........
چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 22:18 :: نويسنده : ستایش
تا خیالت به سرم میزنه گریم می گیره آرورم آروم دل تنگم داره بی تو می میره
موضوعات آخرین مطالب پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |