عاشقانه دوستان عزیز اگر وقت کردید رویه تبلیغات کلیک کنید بزارید کامل باز شه بعد ببندید ممنون از همگیتون نظر یادتون نره |
|||
جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 22:1 :: نويسنده : ستایش
جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 7:57 :: نويسنده : ستایش
دروغ و خيانت رو هك كن از انسانيت كپي بگير و سندت كن با صداقت و وفا و معرفت چت كن از زيباترين خاطره زندگي وب بگير تو پروفايل قلبت يه قلب تير خورده بذار و بگو عاشق عشق هستي و عاشق عشق باش در مسنجر قلبت عشق رو اد كن وبه احساسات عشقت پي ام بده غم رو ديلت كن و واژه بدي رو رينيم كن براي غرورت آف بزار آخه (دنيا دو روزه) جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 7:38 :: نويسنده : ستایش
چته آسمون دوباره،کم آوردی باز ستاره؟
اشک نریز اخماتو واکن، به خدا فایده نداره
می گن اشک اگه بریزی، آرومت می کنه اما
اونی که گذاشته رفته ، کی مارو به یاد میاره؟
اگه اون یه کم دوست داشت بی خداحافظی نمی رفت
دعا کن خدا تلافی، سر قلبش در نیاره
آسمون دیگه تموم کن، گریه رو فقط دعا کن که خدای آسمونا، هیچ روزی تنهاش نذاره پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 21:30 :: نويسنده : ستایش
دفتر عشـــق كه بسته شـد پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 15:7 :: نويسنده : ستایش
عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم همان یک لحظه اول که ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان جهان را با همه زیبائی و زشتی، بر روی یکدیگر ویرانه می کردم. عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم که در همسایه ی صدها گرسنه، چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم ، نخستین نعره مستانه را خاموش آندم، بر لب پیمانه می کردم عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم که می دیدم یکی عریان و لرزان، دیگری پوشیده از صد جامه رنگین، زمین و آسمان را واژگون مستانه می کردم عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم به خاطر تنها یک مجنون صحراگرد بی سامان هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو آواره و دیوانه می کردم! عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان سراپای وجود بی وفا معشوق را، پروانه می کردم. عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم بعرش کبریائی، با همه صبر خدائی تا که می دیدم عزیز نابجائی، ناز بریک ناروا گردیده خواری می فروشد گردش این چرخ را وارونه بی صبرانه می کردم . عجب صبری خدا دارد! چرا من جای او بودم; همین بهتر که او جای خود بنشسته و تاب تماشای زشت کاریهای این مخلوق را دارد وگرنه من بجای او چو بودم ، یکنفس کی عادلانه سازشی با جاهل و فرزانه میکردم. عجب صبری خدا دارد! پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 15:5 :: نويسنده : ستایش
یادت اي دوست بخير
بهترينم خوبي؟
خبري نيست ز تو؟
دل من مي خواهد
كه بداني بي تو
كه دلم اندازه دنيا تنگ است
مي سپارم همه زندگيت را به خدا
خود را به كه بسپارم ؟
وقتي كه دلم تنگ است
پيدا نكنم همدل
دل ها همه از سنگ است
گويا كه در اين والي
از عشق نشاني نيست
گر هست يكي عاشق
آلوده به صد رنگ است! پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 15:2 :: نويسنده : ستایش
محبوب من چشمات به من میگن روز جدایی خیلی نزدیکه میری نمیدونی که دور از تو دنیام چقد غمگین و تاریکه دنیای من تاریکو غمگینه بار جدایی خیلی سنگینه هر کس که از حالم خبر داره از شونه هام این بارو برداره پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 12:39 :: نويسنده : ستایش
اینگونه نگاه کنید…![]() مرد را به عقلش نه به ثروتش . زن را به وفایش نه به جمالش . دوست را به محبتش نه به کلامش . عاشق را به صبرش نه به ادعایش . مال را به برکتش نه به مقدارش . خانه را به آرامشش نه به اندازه اش . اتومبیل را به کاراییش نه به مدلش . غذا را به کیفیتش نه به کمیتش . درس را به استادش نه به سختیش . دانشمند را به علمش نه به مدرکش . مدیر را به عمل کردش نه به جایگاهش . نویسنده را به باورهایش نه به تعداد کتابهایش . شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش . دل را به پاکیش نه به صاحبش . جسم را به سلامتش نه به لاغریش . سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 12:16 :: نويسنده : ستایش
گاهی وقتهاست که سکوت مثل یه عشق یه حس دوست داشتنیه گاهی وقتهاست که نگاه مثل هزارتا حرف گفتنیه موضوعات آخرین مطالب پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |