عاشقانه
دوستان عزیز اگر وقت کردید رویه تبلیغات کلیک کنید بزارید کامل باز شه بعد ببندید ممنون از همگیتون نظر یادتون نره
 
 
پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:, :: 16:52 ::  نويسنده : ستایش

میرم ولی بدون یکی
خیلی تو رو دوست داره
یکی که از دوریه تو
سر به بیابون میزنه
خدانگهدار عزیزم
خدانگهدار عزیزم
دارم میرم از این دیار
اینجا کسی منو نخواست
تو هم منو تنها بذار

javahermarket



پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:, :: 16:49 ::  نويسنده : ستایش

آن لحظه که دلتنگ یارم می شوم

خود به خود هوس باران را می کنم.

آن لحظه که اشک از چشمانم سرازیر می شود

هوس یک کوچه تنها را می کنم

آن لحظه است که دلم می خواهد تنهایی در زیر باران بدون هیچ چتر و سر پناهی قدم بزنم

قدم بزنم تا خیس خیس شوم ، خیس تر از قطره های باران…. خیس تر از آسمان و درختان

آن لحظه که خیس خیس می شوم ، دلم می خواهد باز زیر باران بمانم ،

دلم نمی خواهد باران قطع شود.

دلم می خواهد همچو آسمان که بغضش را خالی می کند ، خالی شوم ،

از دلتنگی ها ، از این شب پر از تنهایی

تنها صدای قطره های باران را می شنوم ، اشک می ریزم ، و آرزوی یارم را می کنم

دلم می خواهد آسمان با اشکهایش سیل به پا کند

لحظه ای که آرام آرام می شوم

و دیگر تنهایی را احساس نمی کنم ، چون باران در کنارم است.

باران مرا آرام می کند ،  مرا از غصه ها و دلتنگی ها رها می کند و به آرزوهایم نزدیک می کند

آن دم که باران می بارید ، بغض غریبی گلویم را گرفته بود ،

دلم می خواست همچو آسمان که صدای رعدش پنجره های خاموش را می لرزاند فریاد بزنم ،

فریاد بزنم تا یارم هر جای دنیاست صدای مرا بشنود.

صدای کسی که خسته و دلشکسته با چشمان خیس و دلی عاشق در زیر باران قدم می زند ،

تنهایی در کوچه های سرد و خالی…

کجایی ای یار من ؟

کجایی که جایت در کنارم خالی است.

در این شب بارانی تو را می خواهم ،

به خدا جایت خالی خالی است.

 کاش صدایت همچو صدای قطره های باران در گوشم زمزمه می شد

تو بودی شبی عاشقانه را با هم داشتیم ،

تو که نیستی منی که همان مرد تنها می باشم قصه ای غمگین را در این شب بارانی خواهم داشت.

قصه مرد تنها در یک  شب بارانی ،

شبی که احساس می کنم بیشتر از همیشه عاشقم.

آری آن شب آموختم که باران بهترین سر پناه من برای رفع دلتنگی هایم است.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

javahermarket



پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:, :: 16:39 ::  نويسنده : ستایش

حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!

حمـاقـت یـعنـی مـن کـه

اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوی !

خـبری از دل تنـگـی تـو نمـی شود!

برمیگردم چـون

دلـتنـگـت مــی شــوم!!!

javahermarket



پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:, :: 2:51 ::  نويسنده : ستایش

تمام برگ های دفترم تمام شد

قلمم به پایان رسید

دستم سست شد

چه سرمشقی دادی به من ...؟

هنوز هم می نویسم :

" دل دادن خطاست "

javahermarket



پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:, :: 2:48 ::  نويسنده : ستایش

یــــاد بگیــر!!!!!!

 

اگـــر کســـی بِه تو  گفـــت دوسِـتـتــــــ دارَم

لـُــزومـــا بـه ایــن مَعنــی نیستـــ

کــه کَــس دیگـــری را دوسـتـــ نـَــدارد ...

javahermarket



پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:, :: 2:43 ::  نويسنده : ستایش

گروه اینترنتی ایران سان

خودت را به من قالب کرده ای
دیگر هیچکس به غیر از تو قالب قلبم نمیشود ....

javahermarket



پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:, :: 2:40 ::  نويسنده : ستایش

از کسي که دوستش داري، ساده دست نکش شايد ديگر هيچکس را مثل اون دوست نداشته باشي، از کسي هم که دوستت دارد به آساني نگذر شايد هيچوقت هيچکس را مثل تو دوست نداشته باشد.
 

javahermarket



پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:, :: 2:39 ::  نويسنده : ستایش

صبرکن سهراب!گفته بودی قایقی خواهی ساخت!

 


قایقت جا دارد؟!


من هم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم..................

javahermarket



پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:, :: 2:36 ::  نويسنده : ستایش

خيانت تنها اين نيست كه شب را با ديگري

 

بگذراني ... خيانت ميتواند دروغ دوست

 

داشتن باشد ! خيانت تنها اين نيست

 

 كه دستت را در خفا در دست ديگري

 

 بگذاري ... خيانت ميتواند جاري كردن اشك

 

بر ديدگان معصومي باشد

javahermarket



پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:, :: 2:34 ::  نويسنده : ستایش

این خط و این نشان


که دلت برای هیچ کس به اندازه ی من تنگ نخواهد شد


برای نگاه کردنم.خندیدنم.بوسیدنم


برای تمام لحظه هایی که کنارم داشتی.................روزی که نیستم


دلت برای همه ی اینها تنگ خواهد شد............


شک نکن.............!

javahermarket



پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:, :: 2:32 ::  نويسنده : ستایش

با تو چه زندگیهایی که تو رویاهام نداشتم
تک و تنها بودم اما تو رو تنها نمیذاشتم
چه سفرها با تو کردم چه سفرها تو رو بردم


دم مرگ رسیدم اما به هوای تو نمردم
دارم از تو مینویسم که نگی دوستت ندارم
از تو که با یه نگاهت زیر و رو شد روزگارم


دارم از تو مینویسم دارم از تو مینویسم دارم از تو مینویسم
موقع نوشتنا وقت اسم گذاشتنا
کسی رو جز تو نداشتم اسمی جز تو نمیذاشتم


من تموم قصه هام قصه توست
اگه غمگینه اونم از غصه توست


با تو چه زندگیهایی که تو رویاهام نداشتم
تک و تنها بودم اما تورو تنها نمیذاشتم
حتی من به آرزوهات تو رو آخر میرسوندم


میرسیدی تو من اما آرزو به دل میموندم
هی میخواستم که بگم که بدونی حالمو
اما ترس و دلهره خط میزد خیالمو


توی گفتن و نگفتن از چه روزهایی گذشتم
انقده رفتم و رفتم انقده رفتم و رفتم که هنوزم برنگشتم
من تموم قصه هام قصه توست


اگه غمگینه اون از غصه توست
اون از غصه توست
هر چی شعر عاشقونست من برای تو نوشتم


تو جهنم سوختم اما مینوشتم تو بهشتم
اگه عاشقونه گفتن عشق تو باعث شه
اگه مردم تو بدون چه کسی وارثه شه 
 

javahermarket



درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عاشقانه و آدرس setayesh67.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان