عاشقانه دوستان عزیز اگر وقت کردید رویه تبلیغات کلیک کنید بزارید کامل باز شه بعد ببندید ممنون از همگیتون نظر یادتون نره |
|||
شنبه 30 مهر 1390برچسب:, :: 16:33 :: نويسنده : ستایش
می خوام از آرزوهام برایت بگم پس خوب گوش کن:
می خواهم گلی باشم که توهرصبح آن را بومیکنی.نه می ترسم تو آن را پرپر کنی نمی خوام پرپرشده تو باشم.
می خوام نگین انگشتری باشمکه در دست تو میدرخشد.اما نه می ترسم تو آن راگم کنی نمیخوام گمشده توباشم.
پس به آخرین آرزوی من خوب گوش کن ای کاش وقتی که من مردم بر سر قبر من بیای تا دوباره قلبم به تپش آید.
شب را دوست دارمنه به خاطر ستاره ها
شب را دوست دارم نه به خاطر سکوت و سادگی اش
شب را دوست دارم چون تورا بهخاطر من می آورد
وبه سوی تو می کشاند.وقتی شب بال خود را برسر شهر می گستراند پرنده ی دلم به سوی تو پر می کشد. ![]() نظرات شما عزیزان:
موضوعات آخرین مطالب پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |